,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,
«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید
خسرو شکیبایی و بیتا فرهی اولین زوج سینمایی بعد از انقلاب بودند. این زوج آنقدر در فیلم سینمایی «هامون» یکدیگر را کامل کردند که بازی شان مورد استقبال بسیاری از مردم و سینماگران قرار گرفت. به این صورت در سه فیلم سینمایی دیگر نیز از جمله «بانو»، «کیمیا» و «زندگی» بار دیگر در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و باز هم موفقیت خود را تکرار کردند. فیلم هامون برای بیتا فرهی و خسرو شکیبایی یک آغاز بی نظیر به شمار می آید.
بیتا فرهی اولین تجربه بازیگری خود را در این فیلم داشت، با این فیلم توانست شروعی تازه را تجربه کند و تبدیل به اولین گزینه انتخابی برای نقش اول فیلم های بهترین کارگردانان سینما شود. بیتا فرهی به عنوان اولین زوج سینمایی شکیبایی شاهد به اوج رسیدن این بازیگر بود، بنابراین بهترین بازیگری است که می تواند از شکیبایی بگوید، با بیتا فرهی درباره شخصیت، بازی و خاطرات 20 ساله ای که از زوج هنری خود، خسرو شکیبایی، دارد به گفت و گو نشستیم.
هامون اولین فیلم سینمایی شما بود و از آنجا که همه اولین ها سخت هستند طبیعتا وقتی چنین بازی بی نقصی از خود در این فیلم ارائه دادید، به نظر می رسد همبازی بودن تان با خسرو شکیبایی در اجرای این نقش بی تاثیر نبوده است.
قبل از هر چیز باید بگویم با اینکه چندین سال از مرگش می گذرد، اما هنوز هم زبانم نمی چرخد بگویم «مرحوم» خسرو شکیبایی. او بسیار نازنین و همکار فوق العاده و بسیار دلسوزی بود. در چهار تا کاری که با او هم بازی بودم مرا بسیار همراهی می کرد. هیچ وقت خاطرات همراهی اش را در فیلم هامون فراموش نمی کنم.
تعاملش با شما به عنوان پارتنر بازی اش چطور بود؟
ما برای فیلم هامون تمرینات زیادی داشتیم. خسرو شکیبایی می دانست من بازیگر باتجربه ای نیستم و تکنیک نمی دانم. او فهمیده بود که من خیلی غریزی و حسی کار می کنم و برای آنکه بازی ام در سکانس های خاص خوب دربیاید باید حسم برانگیخته شود. در طول زمان تمرین هایی که داشتیم کاملا قلق های بازی من دستش آمد و از طریق داد و ستد حسی با من ارتباط برقرار می کرد.
در فیلم هامون، این حس چگونه برانگیخته می شد؟
با تمرین ها و هدایت کارگردان، در کنار هم باعث شد که انسجام خوبی از کار درآید. شکیبایی در این فیلم من را مجاب کرد که احساس تنفر به هامون در من شکل بگیرد.
شکیبایی در جلوی دوربین و پشت دوربین چه تفاوتی با هم داشت؟
همه وجود خسرو حس و حال بود. این را خیلی خوب از او به یاد دارم که در جلوی دوربین و پشت دوربین، تمام حالاتش و وجودش پر از احساس بود و بی نهایت دوست داشتنی و همراه. خاطره ایشان برای من همیشه دوست داشتنی و عزیز است.
عده ای معتقدند شکیبایی نقش هامون را با خود تا مدتی می کشید، اما شوریدگی که در هامون داشت به شخصیت خودش برمی گردد؛ یعنی این شوریدگی در وجود خسرو بود و مهرجویی از آن استفاده کرد. او همین شوریدگی را پسندید و آن را با خسرو شکیبایی به سینما آورد.
شما در چهار فیلم با خسرو شکیبایی هم بازی بودید که همه آنها در بازه زمانی 10 ساله بود. می توان گفت در طول این سال ها شاهد پله پله به اوج رسیدن او بودید. شکیبایی چطور به خسروی سینمایی ایران تبدیل شد؟
خسرو شکیبایی خیلی مهربان بود. یادم است اگر سیاهی لشکر قرار بود چند ثانیه جلوی فیلم برود و بازی داشته باشد، تا می توانست برایش وقت می گذاشت، کمکش می کرد و از معاشرت با او لذت می برد، چه برسد به بازیگر مقابلش. مهربانی هایش در کارهایی که با او داشتم، همیشه در خاطر من باقی می ماند. آقای مهرجویی هم در فیلم برای راهنمایی من و اینکه چطور رو به روی هم بایستیم و کار کنیم، از ایشان مدد می گرفتند.
هامون فیلمی است که سرآغاز درخشش خسرو شکیبایی در سینما شد. شکیبایی در ماندگاری این فیلم چه تاثیر داشت؟ تصور خودتان از تاثیری که او به طور کلی در سینما و بازیگری گذاشت، چیست؟
وقتی او را سر تمرین های هامون دیدم شناخت زیادی از ایشان نداشتم. جوان بودم و از سینمای ایران هم چیزهای زیادی نمی دانستم. من خیلی تصادفی وارد سینمای ایران شدم و این را بارها در مصاحبه ها عنوان کرده ام. به واسطه آقای چشم آذر به آقای مهرجویی معرفی شدم و نقش منفی فیلم هامون را گرفتم. طبیعتا می دانستم آقای مهرجویی به کارشان مسلط هستند. با ایان حال می توانستم حدس بزنم که فیلم هامون قابلیت تبدیل شدن به یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران را دارد.
در کتاب «مهرجویی؛ کارنامه 40 ساله» خاطره ای از همکاری شما با خسرو شکیبایی در هامون نقل شده که بازنشر زیادی به همراه داشت. تعریف این خاطره از زبان شما باید جالب باشد.
بله در این کتاب آقای مهرجویی از صحنه ای گفته اند که قرار بود من از خسرو سیلی بخورم. طبق قراری که با هم گذاشتند برای اینکه ری اکشن طبیعی از من بگیرند تصمیم گرفته بودند من را در جریان این ماجرا قرار ندهند بعد از اینکه این پلان را گرفتیم من از اتفاقی که افتاده بود شوکه بودم. جالب است که خودش خیلی از دست خودش ناراحت بود و مدام عذرخواهی می کرد که این ضربه را غیرمترقبه توی صورت من زده است.
خاطرات زیادی از ایشان یادم است. یک سکانس پشت بام در فیلم هامون هست که در آن هامون با مهشید زد و خوردی دارد. اصلا فکر نمی کردم آن زد و خورد تا این حد جدی باشد؛ اما خیلی جدی صورت گرفت. از حس و حال سنگین صحنه گریه ام گرفت. نمی توانستم گریه ام را تمام کنم، هیج اراده ای از این واکنش احساسی خودم نداشتم.
همه چیز در ناخودآگاهم اتفاق افتاده بود. ناگهان متوجه شدم گروه ساکت شده، سرم را بلند کردم و دیدم بوم بالای سرم است و دارند از گریه هایم فیلم می گیرند. فیلم که ساخته شد، دیدم از این صحنه ها در آن سکانس استفاده شده بود. خسرو شکیبایی هنرپیشه بی نظیری بود و فکر نمی کنم کسی شبیه او باشد.
نکته قابل توجه در مورد خسرو شکیبایی این است که او ظاهر ستاره های امروز سینما را نداشت ولی با توانایی خود و معیارهای دیگر توانست یکی از محبوب ترین بازیگران شود. شما با شناختی که از او دارید دلیل این موفقیت را چه می دانید؟
شاید چهره خسرو مانند سوپراستارهای امروزی نبود ولی چهره ای فوق العاده ویژه و ظاهری آرتیستی داشت. ژست های او خیلی خاص بود. بازی فوق العاده ای هم داشت و همه این مجموعه ویژگی ها باعث شد در کارش یکه تاز و موفق باشد.
شکیبایی در سن 40 سالگی دوران شکوفایی خود را در سینما تجربه کرد. فکر می کنید چرا به این توفیق رسید؟
خسرو هنرپیشه تئاتر بود. در آخرین تئاتری که با خانم هایده حائری کار می کرده، آقای مهرجویی او را می بینند و برای نقش هامون انتخاب می شود. آن سال ها سینما خیلی پررونق بود. تمام بزرگان سینما از جمله آقای مهرجویی، کیمیایی، تقوایی، کیارستمی، بیضایی و... هنوز پرکار بودند و فیلم می ساختند. درست است که خسرو شکیبایی دیر در سینما شکوفا شد اما در دوره ای این اتفاق افتاد که به سرعت اوج گرفت.
بنابراین با توجه به تفاوتی که سینمای امروز نسبت به گذشته پیدا کرده، کار برای بازیگران سخت تر بوده است.
متاسفانه الان سینما آن رونقی را که باید داشته باشد، ندارد. فیلمنامه ها، همه جای دنیا به سنین مختلف می پردازند، اما در سینمای ایران وقتی سن بالا می رود فقط رل مادر یا پدر نوشته می شود. الان کار برای جوان ها هم نیست چه برسد به بازیگرانی که سن بالاتری دارند.
به نظرتان توانایی خسرو شکیبایی در بازیگری ذاتی بود یا اکتسابی؟
ذاتی و البته مقدار زیادی هم اکتسابی بود.
می دانم در طول سال هایی که همکاری متمادی با خسرو شکیبایی داشتید با خانواده شان هم در ارتباط بودید. هنوز هم از آنها باخبر هستید؟
خسرو عاشق پروین بود. اسم او از دهانش نمی افتاد. با شناختی که از همسر او دارم، وجودش، درایتش، خانمی هایش در زندگی خسرو خیلی موثر بود. به خاطر همین بود که خسرو شکیبایی همیشه حالش خوب بود و می توانست این حال خوب را در کارش هم بسط دهد.
اخبارفرهنگی - ماهنامه تبار/برترینها
,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,«بیتا فرهی» از خسرو شکیبایی و خاطراتش می گوید ,
منبع : http://takeineh.ir/
,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,
چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس)
سریال تلویزیونی «معمای شاه» در ۸۰ قسمت شصت دقیقهای به کارگردانی محمدرضا ورزی و تهیهکنندگی علی لدنی تولیدشده است.
مراحل تحقیق و پژوهش این سریال تاریخی از اواخر سال ۱۳۸۹ زیر نظر موسی حقانی بهعنوان مشاور پژوهشی و تاریخی آغاز شد. سریال از دیماه ۱۳۹۱ مقابل دوربین فرشاد خالقی رفته و تصویربرداری آن همچنان ادامه دارد. کاخ سعد آباد، کاخ نیاوران، دکورهای اختصاصی ساختهشده در شهرک غزالی، کاخموزه گلستان، موزه عبرت، بناهای تاریخی شهر تهران و... برخی از لوکیشنهای این سریال است.
معمای شاه با همراهی بیش از ۵۶۰ نفر از عوامل سینما، تئاتر و تلویزیون در مسئولیتهای پشتصحنه تولیدشده و ۱۶۰ بازیگر اصلی در کنار ۲۵۴ بازیگر نقش فرعی که تاکنون در آن حضور داشتهاند؛ آماده میشود.
وقایع و رویدادهای این سریال در فاصله سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۵۷ رخ میدهد. سریال با ازدواج محمدرضا پهلوی و فوزیه و بازگشت آنها به ایران آغاز و با مرگ محمدرضا در قاهره به پایان میرسد. در حدفاصل این مقطع زمانی چهلساله، رویدادهای مهم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه ایران نیز به تصویر کشیده میشود.
رضا پهلوی؛ که با القاب رضاخان، میرپنج، سردارسپه و پس از آن رضاشاه، معروف است. در واپسین روزهای سلطنت قاجار بر ایران؛ حکومت را به دست گرفت. او در سال 1304 حکومت پهلوی را بنیان گذاشت و تا سال 1320 به عنوان شاه ایران سلطنت کرد. رضا شاه در سال 1323 در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) زندگی را بدرود گفت. از خصایص رضاخان که جعفر دهقان در «معمای شاه» نقشش را ایفا میکند، سختگیری و جذبهایست که حتی فرزندانش را از نزدیک شدن به او باز میدارد.
محمدرضا شاه پهلوی؛ دومین پادشاه دودمان پهلوی و آخرین پادشاه ایران بود. او از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر ایران حکومت کرد. محمدرضاشاه اولین بار در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دومین بار با کودتای ۲۸ مرداد به قدرت رسید و با انقلاب ۱۳۵۷ از حکومت برکنار شد و در مرداد ۱۳۵۹ در قاهره در گذشت. در این سریال حسین نورعلی؛ نقش جوانی و میانسالی محمدرضا شاه را بازی میکند و امیرمهدی کیا در نقش پیری او ایفای نقش میکند.
نیم تاج خانم تاجالملوک آیرُملو معروف به «ملکه مادر»، دومین همسر رضاشاه از چهار همسر او بود. تاجالملوک پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه پهلوی، به علت اینکه مادر ولیعهد محسوب میشد از اعتبار و نفوذ ویژهای برخوردار شد که آن را در دوران سلطنت پسرش نیز حفظ کرد. گیتی ساعتچی در این سریال ایفاگر نقش مادر شاه ایران است.
اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضاشاه پهلوی، یکی از چهرههای تأثیرگذار دربار پهلوی بود. از عمدهترین اقدامات اشرف سلسله فعالیتهای اجتماعی بود، که در قالب آن به امور سیاسی و کسب درآمد میپرداخت.
فوزیه؛ خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و نخستین همسر محمدرضا پهلوی بود. او سال 1317 در قاهره به عقد ولیعهد درآمد این زندگی دوامی کمتر از یک دهه داشت و حاصل آن دختری به نام شهناز بود.
ثریا اسفندیاری بختیاری؛ ملقب به پرنسس چشم زمردین، دومین همسر محمدرضا پهلوی بود زندگی او با شاه دوامی هفت ساله داشت. شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا میتوانست برای او جانشینی بیاورد، آنان هیچگاه از هم جدا نمیشدند.
فرح دیبا؛ سومین همسر محمدرضا شاه پهلوی و شهبانوی ایران از ۲۹ آذر ۱۳۳۸ تا ۲۶ دی ۱۳۵۷ بود او تا آاخرین روزهای زندگی محمرضا شاه کنار او ماند و پس از آن در فرانسه و امریکا زندگی کرد.
محمد مصدق؛ رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران شناخته میشود، تا پیش از آن نفت ایران زیر سلطهٔ دولت بریتانیا اداره میشد.
سیدمحمود علائی طالقانی؛ از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود. او جز مخالفان فعال حکومت پهلوی بود که چندین بار دستگیر و روانه زندان شد.
سیدابوالقاسم کاشانی؛ مجتهد و مرجع تقلید شیعه و سیاستمدار ایرانی و رهبر مذهبی-سیاسی دوران بحرانی ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ بود.
سیّدروحالله مصطفوی موسوی خمینی؛ مشهور به امام خمینی و سیدروحالله خمینی، اولین رهبر و اولین ولی فقیه جمهوری اسلامی ایران بود. او از مراجع تقلید شیعه بود که انقلاب ۱۳۵۷ ایران را رهبری کرد و نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیان گذاشت.
مرتضی مطهری؛ از نظریهپردازان نظام جمهوری اسلامی ایران بود. او در ۱۱ اردیبهشت۱۳۵۸به همراه گروهی از رجال سیاسی انقلابی، هدف گلوله یکی از افراد گروه فرقان قرار گرفت و درگذشت.
علی شریعتی مَزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریهپردازان انقلاب اسلامی ایران بود، که در ۴۴سالگی بهصورت مشکوکی در انگلستان درگذشت.
سیدحسین فاطمی؛ از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ وزیر امور خارجه ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد توسط حکومت پهلوی اعدام شد. طرح «جمهوری» در آن مقطع از سوی فاطمی بوده است، به گفتهٔ دکتر مصدق، فکر ملی شدن نفت پیشنهاد دکتر حسین فاطمی بود.
سیدمجتبی میرلوحی؛ معروف به نواب صفوی طلبه بنیانگذار تشکیلات تروریستی فدائیان اسلام بود که در ترور حسین علاء و احمد کسروی نقش مستقیم داشت. او پس از ترور ناموفق علاء در اول آذر ۱۳۳۴ بازداشت و در ۲۷ دی اعدام شد.
امیر عباس هویدا؛ زمان حکومت پهلوی دوم ۱۳ سال نخست وزیر بود که این طولانیترین ریاست بر دولت در طول تاریخ ایران بودهاست.
دکتر جمشید آموزگار از دولتمرد ایرانی است. که از شهریور ۱۳۵۶ تا شهریور ۱۳۵۷ نخستوزیر ایران بود. پیشتر نیز، وزیر کشور، وزیر بهداری و رئیس دورهای اوپک بود.
جعفر شریفامامی؛ از سیاستمداران ایرانی دوران پهلوی بود که در طی دو دوره، نخستوزیر ایران و به مدت ۱۵ سال، رئیس مجلس سنای ایران بود.
شاپور بختیار؛ سیاستمدار ایرانی، دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی ایران، از بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آخرین نخستوزیر ایران، پیش از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی بود.
تیمسار سپهبد فضلالله زاهدی ملقب به بصیردیوان نظامی پرسابقه، سناتور همدان در مجلس سنا و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بودهاست. او برای دو حادثه سرشناستر است: نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل(عامل انگلیس در خوزستان که درصدد تجزیه بخشهای عربنشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت.
تیمور بختیار؛ نظامی، سیاستمدار و از بنیانگذارانِ ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) و نخستین رئیس ساواک در حکومت پهلوی بود. در سال ۱۳۴۹، توسط مامورانِ ساواک به قتل رسید.
سپهبد حاجعلی رزمآرا نخستوزیر ایران در سال ۱۳۲۹ بود. نخستوزیری رزمآرا با جنجال نفت همراه بود و او ناگزیر شد لایحهٔ قرارداد گس-گلشائیان را که دولت محمد ساعد به مجلس داده بود پس بگیرد.
مهرداد پهلبد؛ هنرمند و دولتمرد ایرانی است. او از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۷ اولین وزیر فرهنگ و هنر ایران و همسر شاهدخت شمس پهلوی بود.
تیمسار ارتشبد حسین فردوست؛ همدرس و رئیس دفتر ویژهٔ اطلاعات محمدرضا شاه پهلوی؛ یکی از برجستهترین و مؤثرترین چهرههای سیاسی ـ اطلاعاتی دوران حکومت پهلوی بود.
اردشیر زاهدی؛ وزیر خارجه ایران و آخرین سفیر ایران در آمریکا در دورهٔ محمدرضا شاه پهلوی بود.
اسدالله خان عَلَم امیر قاینات مشهور به اسدالله علم؛ از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضاشاه پهلوی، بود. او نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ و وزیر دربار از سال ۱۳۴۵ تا 56 بود. او در اواخر وزارتش درباره اوضاع نامساعد کشور به شاه هشدار داده بود. علم در روز جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ درگذشت.
شاپور جی ریپورتر؛ پس از جنگ دوم جهانی به عنوان رئیس شبکه سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا در ایران اقامت داشت. او نقش اصلی و تعیینکننده در بسیاری حوادث داشت. سرانجام در اسفند ۱۳۸۳ بر اثر سرطان پروستات در گذشت.
ارنست پرون؛ یکی از نزدیکترین و صمیمیترین دوستان محمدرضا شاه پهلوی اهل سوئیس بود و در دوران ولیعهدی با وی به ایران آمد و تا پایان عمر (۲۵ سال) در کنار او ماند. و چه در زمان ولیعهدی و چه پادشاهی محمدرضا انجام برخی ماموریتهای شخصی و غیررسمی را برای شاه برعهده داشت.
ژوزف استالین؛ رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.
سِر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل؛ سیاستمدار و نویسندهٔ بریتانیایی نخستوزیر بریتانیا بود.او در سال 1943 به همراه رزولت و استالین در کنفرانس تهران که هدف کلّیاش توافق در مورد چهرهٔ جهان پس از پایان جنگ جهانی دوم بود شرکت کرد.
شعبان جعفری؛ مشهور به «شعبون بیمخ» یکی از نامهای جنجالی تاریخ معاصر ایران و از بازیگران اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود.
پروین غفاری؛ در فیلمهایی چون موطلایی شهر ما و طوفان در شهر ما نقش اصلی را ایفا کرده و براساس آنچه در تاریخ آمده معشوقه محمدرضا شاه قبل از ازدواجش با فرح بوده است.
عبدالکریم ایادی ارتشبد؛ از دوستان نزدیک محمدرضا شاه پهلوی و پزشک مخصوص دربار بود.
اخبار فرهنگی - ایلنا/عصرایران
,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,چهره های اصلی سریال معمای شاه قبل و بعد از گریم ( عکس) ,
منبع : http://takeineh.ir/
,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,
ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم!
صحبت های جنجالی ساناز سماواتی بعد از سالها
ساناز سماواتی متولد فروردین ماه 1350 در تهران و فارغ التحصیل مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد در سال 1375 است. بعد از طی یک دوره بازیگری در کلاس های آزاد؛ بازی در سینما را از سال 1373 با فیلم حامی به کارگردانی «قدرت الله صلح میرزایی» آغاز کرد.
او در ادامه با مجموعه نود شب مهران مدیری محبوبیت خود را در تلویزیون افزایش داد. بعد از سفر چند ساله خود به کشور سوئد به کشور برگشت اما حضورش همانند سابق با پررنگی مواجه نشد و در این سالها کم کاری او و اکثر هم دوره هایش را شاهد هستیم؛ طی این گفتگو به دلایلی که سبب شد تا همدوره های او کم کار تر از گذشته شوند اشاره می شود...
ساناز سماواتی این روزها کجاست و مشغول چه کاری است؟
ایران، تهران و مشغول ورزش، مطالعه و همین طور یک ngo در زمینه حمایت از حیوانات خانگی که به شدت فعالیت دارم؛ بیشتر پروسه کاری من این روزها این است و اگر کاری باشد که سر فیلم برداری هم هستم.
چطور می شود ساناز سماواتی مترجم زبان در سال 72 مقابل دوربین قرار می گیرد؟
قصه از آن جا شروع شد که من هم مثل سایر بازیگران به این رشته علاقه داشتم؛ حرف کلیشه ای که همه می زنیم اما دور از شوخی، حقیقا من می خواستم فضا نورد شوم یا دامپزشک ولی در آن دوره ای که ما کنکور می دادیم بنا به دلایلی خانم ها اجازه حضور در این دو رشته را نداشتند؛ من هم به زبان انگلیسی علاقه داشتم؛ هم چنان هم هستم؛ نه تنها این زبان را دوست دارم بلکه علاقه زیادی به فرا گیری زبان های دیگر داشتم؛ ترم سه و چهار مترجمی بودم که یک آگهی در روزنامه دیدم؛ نوشته بود حمید سمندریان آموزش بازیگری حرفه ای را در کانون تئاتر تجربی در خیابان فردوسی برگزار می کنند؛ شهریه اش هم سه هزار تومان بود که البته کم هم نبود. با آزمون ورودی که در تالار سنگلج از ما گرفتند که اگر اشتباه نکنم حدود سیصد نفر آمده بودند؛ خوشبختانه یکی از آن هایی که در همان آزمون اولیه انتخاب شد؛ بنده بودم؛ از آن جمع، 72 نفر در شاخه های مختلف قبول شدیم؛ بازیگری، فیلمنامه نویسی و کارگردانی؛ اساتید مختلفی هم تدریس می کردند ولی باز هم خوش شانسی دیگر این بود که من آدم خوش اخلاقی هستم و از همان ترم یک و دو موفق شدم که جلوی دوربین قرار بگیرم و از همان جا ادامه بدهم تا به الآن...
در حال حاضر هم شرایط ورود بازیگران به همین شکل است یا این اخباری که می شنویم مبنی بر ورود برخی بازیگران از راه های دیگر، درست است؟
ببینید، متاسفانه ما خیلی دیر یادمان می افتد که در مورد برخی از مسائل دقت و سعی بر برطرف کردنش داشته باشیم؛ نه تنها در شغل ما بلکه در کل جامعه این اتفاق می افتد؛ امروزه اگر بی طرف و واقع گرایانه نگاه بکنید متوجه می شوید هر چه ضد ارزش بود؛ ارزشمند شده است؛ زمانی که من وارد این حرفه شدم نقش های خیلی کوچک کار می کردم؛ ما عشقمان این بود که ساعت ها پشت صحنه بنشینیم اگر آفیش می شدیم و سکانسمان را فیلم برداری می کردند؛ من به عنوان یک بازیگر جوان و جویای نام، ساعت ها حاضر بودم پشت صحنه بنشینم و در کمال سکوت، اساتیدی را که بازی می کردند را نظاره کنم؛ یادم است در سریال محاکمه؛ همه بازیگران حدود ده، بیست سال کار حرفه ای کرده بودند و من تازه کار را شروع کرده بودم؛ برای این که پذیرفته شده بودم یک شب تا صبح گریه کردم؛ یادم است بیست و پنج، شش، جلد کتاب خریدم؛ برای این که ببینم؛مریم فیروز چه کسی بوده که قرار است نقش او را بازی کنم از ذوق این که جلوی آقای انتظامی می خواهم نقش را بازی کنم؛ روحم در پرواز بود؛ اما امروزه خیلی برای من جالب است؛ ادعایی هم نمی کنم؛ اما وقتی استاد بزرگی می نشیند پای آینه گریم، ما از آن نسلی می آیم که به ما یاد دادند در این حالت به احترام او کنارش ننشینیم؛ احترام به بزرگتر و خیلی از مسائل دیگر مقدم است بر هنر؛ یعنی هنر در درجه دوم است.
اما الآن می بینم که این آقا یا خانم را از توی خیابان آوردند؛ برای چهره قشنگش؛ برای روابطی که دارد یا برای پولی که خرج می کند؛ آن فرد این قدر جسارت دارد که وقتی پیشکسوتی را گریم می کنند می آید؛ روبروی آینه گریم می نشیند و آدامسش را هم می خورد؛ ما هم رویمان نمی شود که بگوییم آیا اصول ابتدایی کاری که می کنی؛ بلد هستی؟ اگر آموزشگاه هم نرفتی و این مسائل ساده را نیاموخته ای می توانی از ابتدایی ترین چیزها شروع کنی و به صورت تجربی وارد این کار شوی؛ هیچ اشکالی هم ندارد؛ ولی متاسفانه الآن شرایطی که حاکم شده است خیلی دردناک است؛ برای آن هایی که به صورت حرفه ای کار می کنند؛ همین مسئله ای که شما فرمودید یک مافیایی وجود دارد که کانال ورود افراد با روابط خاص و پول هستند؛ اگر می توانی مهمانی های شبانه ای برگزار کنی یا بروی در مهمانی ها؛ می توانی کار کنی؛ بقیه اگر کار حرفه ای می کنند و در این مسائل نیستند کنار گذاشته و به مرور به وادی فراموشی سپرده می شوند.
این مسائل فقط به تهیه کنندگان یک کار هنری بر می گردد یا بازیگران هم در این اتفاقات سهیم هستند؟
بله، به همه مرتبط می شود؛ این درد دلی که من دارم بحث فقط بازیگری نیست؛ پای صحبت همکاران قدیمم که می نشینم می بینم که در هر شاخه که شما فکر کنید این اتفاقات می افتد؛ مثلا یک گریمور که تا سه ماه پیش قلم شور بوده است؛ در مقابل گریمور مطرحی و حرفه ای که nتومان دستمزد می گیرد با دستمزد n منفی پنج کار را می دزدند؛ انگار همه ذات هنر را فراموش کرده ایم که جدای از مسائل مالی است؛ هنرمند هم احتیاج به ارتزاق از این راه دارد ولی الآن همه چی را با پول قیاس می کنیم؛ قبلا وقتی به ما زنگ می زدند می گفتند ما این فیلم نامه را برای شما می فرستیم؛ اصلا بخونید؛ ببیند خوشتان می آید؟ این نقش را دوست داری؛ وقتی ما می خواندیم؛ یا قبول و یا رد می کردیم؛ حتی خودمان پیشنهاد می دادیم که اگر فلانی را انتخاب کنید بیشتر به این نقش می خورد؛ همین هفته اخیر کاری را به من پیشنهاد دادند که خیلی راحت گفتم این کار برای من نیست و به درد فلانی می خورد؛ کارگردان و تهیه کننده کار به من خندیدند و گفتند شما اولین نفری هستید که این حرف را می زنید؛ کار هنر یک چیز دلی است متاسفانه این روزها همه چیز فراموش شده است و پول و رابطه حرف اول و آخر را می زند.
همان طور که گفتید؛ روال ورود شما به کار حساب شده بود و بخشی نیز از صحنه تئاتر وارد می شدند و تجربه کسب می کردند و تئاتر هم دریچه ورود مناسبی بود برای تلویزیون و سینما؛ در حال حاضر چقدر از بازیگران فعال از تئاتر وارد این عرصه می شوند؟
ببینید من در جایگاهی نیستم که قضاوتی داشته باشم؛ فقط چیزهایی را که لمس می کنم به عنوان کسی که کار می کند؛ بیان می کنم؛ همان طور که شما به عنوان یک روزنامه نگار یا خبرنگار؛ قطعا این موضوع را لمس می کنید که تا دیروز فلانی و بهمانی هیچ کاره بودند و شغل دیگری داشتند؛ بعد یک روز می گویند که فلانی جای شما می آید؛ چه حس و حالی دارید؟ الآن برای این که پول کمتری بدهند حاضر هستند افراد غیر مرتبط را وارد این کار کنند.
حتی اگر به کار لطمه بخورد؟
دقیقا؛ حتی اگر لطمه بخورد؛ برای این که الآن دیگر ارزشیابی نمی شود و فرقی به حالشان نمی کند؛ زمان ما چند روز پیش تولید کار بود و برای ریزترین چیزها وقت گذاشته می شد؛ الآن طراح لباس می اورند و دست آخر هم می گویند می شود خودتان لباسی بیاورید که به شخصیت کار بخورد؟ مگر چقدر به ما دستمزد می دهند که لباس کار را هم خودمان باید تهیه کنیم؟ همه چی قاطی، پاتی شده است؛ کسی که باید برگشت مالی داشته باشد؛ به این فکر می کند که سر و ته کار را بزنید و کار جمع شود و در تلویزیون پخش شود؛ پولمان را هم بگیریم؛ آن موقع وقتی یک جمله اضافه تر می گفتیم یا از نقش سه به دو می رسیدیم چقدر برایمان لذت بخش بود؛ چقدر قدر شناس تر بودیم؛ من سر یک کاری در همین اواخر به یکی از دوستان جوان گفتم: می دانی این کلماتی که از دهان تو بیرون می آید چیست؟ این ها همه در و گوهر و مروارید است؛ فکر کن روی کاری که می خواهی بکنی؛ شما متوجه شدی که اگر این نقشی را که بازی می کنی روانشناسی شود؛ اصلا این طور راه نمی رود و این گویش را ندارد؛ طوری مرا نگاه می کرد که انگار من به زبان دیگری دارم با او حرف می زنم؛ این نشان می دهد که این طفلک را ازش پرسیدند علاقه مندی؟ چهرت خوب است؛ بیا یک پولی بده نقش را بخر؛ جدیدا این باب شده است که نقش ها به این شکل فروخته می شود و نتیجه اش بلبشو ای می شود که الآن ما داریم.
در مورد مبالغی دریافتی که بازیگران دریافت میکنند توضیح بدهید؛ چند در صد این مبالغ واقعی است؟
موضوع جالبی را عنوان کردید؛ اما قبل از آن من یک پیش زمینه ای را بگویم؛ قبل تر ها ما در تلویزیون کد داشتیم و وقتی کارگردان می گفتم ساناز سماواتی را برای این نقش می خواهم؛ طبق آن کد قرار داد می بستیم؛ در آن زمان افراد مهم نبودند؛ بلکه این که نقش به چه کسی می نشیند اهمیت داشت؛ بنابر این کارگردان پای انتخاب خود می ایستاد؛ اما الآن برخی کارگردان ها هم از تهیه کننده ها طبعیت می کنند؛ چون او یک سرمایه گذار آورده که گفته من n تومان پول می آورم در این کار، به این شرط که برخی افراد را خودم وارد کنم. مثلا اگر ساناز سماواتی برای بازی در زائران مهتاب در بیست و پنج، شش سال پیش، دستمزدش دویست هزار تومان است؛ اما تهیه کننده میگفت: کد من برای این نقش صد و بیست هزار تومان است؛ شما هم یک خورده کنار بیایید؛ من هم از کدهای دیگر می زنم و میاورم روی کد بازیگری و شما را راضی می کنم؛ اما شما باید باشید؛ چون تهیه کننده هم آموزش کار صحیح خود را دیده بود؛ اما الآن برای من جالب است که اول بدون هیچ اطلاعاتی می پرسند چقدر می گیری؟ بعد من مثلا میگم فلان قدر؛ می گه تماس می گریم؛ زنگ می زند به همکار دیگر و اگر قیمت او پایین تر بود؛ کار را به او می دهند؛ دقیقا مثل مسابقه؛ مقوله جدید هم که من تازگی ها دیدم این است که زنگ میزنند و می گویند که این نقش برای شما مناسب است و ما هم تو را می خواهیم؛ منتها چقدر به ما درصد می دهید؟ اگر ما برای شما فلان تومان قراداد ببندیم سهم ما چقدر می شود؟ مثلا عوامل تولید به من زنگ می زنند و این ها را می گویند؛ این اتفاق فقط برای من نیافتاده است و از دوستان دیگر هم که پرسیدم ازین داستان ها داشته اند و این بعضا فقط در شاخه بازیگری نیست؛ من دوستی دارم که از برنامه ریز های فوق العاده حرفه ای است؛ به او گفته بودند تو n تومان دستمزد می گیری؛ ما n مثبت دو قرار داد می بندیم و از قرارداد شما هم یک میلیون تومانش مال ما؛ اگر نمی خواهی هم، کس دیگری را می آوریم؛ ولی چون اسم داری و می خواهی کار هم بکنی؛ بپذیر؛ این پورسانت گرفتن هم، مد شده است؛ حالا یا کسی مثل من پیدا می شود و صابون کم کاری را به تنش می مالد؛ یا به خواست آن ها تن در می دهد؛ البته رقمی که بازیگران هم می گویند باید نرمال و درست باشد؛ از راه نرسیده سه برابر رقم ما پیشنهاد می دهند؛ من اسم این کارها را باج می گذارم و کسی نبودم که در این سال ها باج دهم؛ من از نسلی آمدم که برای کارم مرا خواسته اند نه برای هیچ چیز دیگری؛ یعنی ساناز سماواتی کات که گفتند؛گریمش را پاک نکرده؛ می نشیند تو ماشینش و می رود خانه؛ ما وقتی برای پشت صحنه نداشتیم و یاد گرفتیم فقط کار کنیم؛ الآن متاسفانه از بد شانسی من مدت هاست که موفق نشدم دوباره با یک همچین گروه هایی کار کنم؛ امیدوارم دوباره با گروه هایی که کارشان را بلدند همکاری داشته باشم.
چرا امثال شما رفته رفته کم کار تر شدند؟
به همین دلایلی که گفتم؛ الآن به ساناز سماواتی زنگ می زنند و میگویند چقدر می گیری این نقش را بازی کنی؟ اصلا نه فیلمنامه ای نه صحبت با کارگردان و رسیدن به رقم قراردادی؛ در جا می روند سر مسائل مالی؛ ببینید؛ در یک کاری برای یک نقش هم با من قرارداد بسته بودند و هم با خانم دیگری؛ برای نقش مرد هم با دو نفر قرارداد بسته بوند؛ جالب این جاست یک تهیه کننده و کارگردان با سابقه این کار را انجام دادند؛ بعد ما را با هم رو در رو کرده بودند که ببینند چه کسی کنار می رود و مزایده راه انداخته بودند؛ جای سوال این است که چرا هیچ کس چیزی نمی گوید؟ همه در سکوت؛ شاید هنوز به صرفشان هست؛ شاید هنوز این تیغ، پرهایشان را نبریده است و منتظرند به آن جا برسند که اعتراض کنند.
همین چندی پیش امین تارخ از روابط نامعقول برای ورود به این عرصه گفته بود؛ قبل ترها هم پرستو صالحی مطالبی را عنوان کرده بود؛ در این مورد توضیح بفرمایید...
همه ما داریم یک حرف را می زنیم؛ بالاخره باید یک جایی کاری انجام دهد تا جلوی ورد افراد ناکار آمد گرفته شود؛ من اصلا با ورود جوان ها مخالف نیستم؛ اتفاقا بستر هنر می طلبد که هر لحظه افراد تازه، وارد کار شوند؛ منتها نحوه ورود مهم است؛ حتما نباید برود آموزشگاه، حتما نباید برود دانشگاه؛ شاید شرایطش فراهم نباشد؛ اگر این دو تا را برود که چه بهتر؛ ولی اگر نبود؛ باید به صورت حرفه ای و تجربی وارد کار شود.
در اکثر کشورهای اروپایی شما بخواهید هر رشته ای را انتخاب کنید؛ از شما خواهند پرسید که کار تجربی دارید؟ و اگر داشته باشید هر یک سال را معادل چندین واحد قبول می کنند؛ این نشان می دهد که کار تجربی چقدر برایشان ارزشمند است؛ به نظر من خانه سینما خیلی می تواند در این زمینه مهم و موثر باشد؛ اگر تهیه کننده را منوط کنند و شرط بگذارند که آقا بیست تا بازیگر داری؟ اشکالی ندارد! هجده تا از آن ها باید حرفه ای باشند؛ سابقه کار داشته باشند؛ در کنار این هجده تا، دو نفر را هم می توانی از چهره های جدید استفاده کنی؛ ولی الآن بر عکس شده است؛ در یک تله فیلم، هفت بازیگر غیر حرفه ای می آورند؛ نه دوربین دیده و نه می داند بوم چیست؛ به دلیل صرف پول و آشنایی و همان روابط خاصی که هست جلوی دوربین می آیند؛ در کنار این ها دو بازیگر قدیمی هم می آورند و جالب است که می گویند آن دو نفر هم چهره باشند تا فروش فیلم تضمین شود؛ به نظر من این توهینی است به مخاطبین؛ به یمن حضور آن دو چهره که مردم می شناسند و دوستشان دارند؛ کلی آدم نابلد و داستان بی محتوا را به خورد مخاطب می دهند؛ حتی ارشاد و تلویزیون هم می توانند قوانینی را وضع کنند تا این قائله خاتمه پیدا کند.
پیشنهاد شما برای مقابله با این مفسده ها چیست؟ آیا صرفا خانه سینما باید مقابله کند یا ارگان های دیگری باید اقدام کنند؟
ببینید؛ من یک چیزی را شفاف کنم برای شما؛ اصلا در جایگاهی نیستم که بگویم فساد هست یا نیست؛ من فقط می توانم بگویم که هر کاری یک اصولی دارد؛ اگر شما می خواهید پزشک شوید باید حتما رشته تجربی را بخوانید؛ در کنکور پزشکی امتحان بدهید و تازه بعد از تحصیلات آکادمیک؛ چند سال کار تجربی کنید؛ بعد با حضور اساتید یک کار پزشکی انجام دهید؛ متاسفانه یا خوشبخانه کار هنر را نمی توانید داخل پرانتز بگذارید؛ ولی حداقل می توانید راهکارهایی را برایش انتخاب کنید؛ خیلی از این هایی که نادرست وارد این حرفه می شوند؛ از قضا علاقه مند هم هستند و می سوزند؛ از آن ها سوء استفاده می شود؛ ضربه های روحی می خورند؛ متنفر و افسرده می شوند و در نهایت ول می کنند و می روند؛ اگر از ابتدا به آن ها گفته شود شما فقط زیبایی های سینما را نبینید؛ فقط این پرده نقره ای را نبینید؛ این کار به قدری بی رحم است که اگر پدرت فوت کند سوم و هفت پدرت باید جلوی دوربین باشید؛ اگر عروسی عزیزت باشد و آفیش باشید؛ نمی توانید بروید؛ این کاری است که بیمه ندارد؛ ساپورت ندارد؛ حقوق بی کاری ندارد؛ ممکن است در یک سال چند کار بکنید و یک سال بیکار بمانید؛ همه این ها را به آن فرد علاقه مند بگویند؛ بگویند این کار عشق است؛ اگر عشق اش را داری بسم الله؛ باید پاش به ایستی؛ البته در کنار کسب تجربه و مطالعه دقیق و درست.
این ها فقط کار یک صنف یا ارگان نیست؛ وجدان تک تک ما هم که در این حرفه کار می کنیم مهم است؛ این که من، با پول کسی را بیاورم در حالی که می دانم؛ سه، چهار سال دیگر قرار است مثل حباب از بین برود؛ از نظر اخلاقی درست نیست؛ پیش زمینه این کار این است که ارگان های مربوط در جای خودشان بچه های ما را ساپورت کنند تا آن چند درصدی هم که سو استفاده می کنند صافی بشوند و پایین روند.
شاهرخ استخری در مصاحبه اخیر خود گفته اگر هنرمندی می خواهد زود تر به شهرت و موفقیت برسد؛ یکی از راه ها این است که خانه مجردی بگیرد؛ تحلیل شما چیست؟
نمی توانم بگویم صد در صد؛ اما پذیرفتنی است؛ یکی از روش های ورود، مهمانی های خاص گرفتن است؛ اکثر هنرمندایی که ازدواج می کنند کم کار می شوند؛ چرا؟ ما باید از دوستان بپرسیم که طرف وقتی مجرد بوده است چه توانایی های هنری داشته که وقتی ازدواج می کند این توانایی ها را از دست می دهد و در کار هنری کم کار می شود؛ نتیجه می گیریم که یا طرف از اول هنرمند نبوده و اشتباهی وارد کار شده است؛ با پول و روابط و مهمانی های آن چنانی وارد این کار شده یا این که طرف واقعا هنرمند بوده و بعدا وارد این داستان ها شده است تا زودتر به اهدافش برسد؛ اما صد در صد هم نمی توانیم بگوییم اگر الآن هر کسی پر کار است؛ بدین شکل کار می کند؛ شاید با لطف خداوند؛ تلاش و استعداد خودش از کنار مافیا و پول و روابط کثیف عبور کرده است.
در سال های اخیر برخی از بازیگران ما از کشور خارج شدند و بعد از کشف حجاب، حسابی جنجال به پا کرده اند؛ چرا این کار را می کنند؟ آیا داخل کشور فضای کار نداشته اند ؟
این یک موضوع شخصی است و به من ارتباطی ندارد که کسی کشف حجاب کرده است اما این که بخواهی هیاهو به پا کنی و صحبت ها و رفتار جنجالی داشته باشی جای سوال دارد؛ ما در تمام صنوف مشکلات داریم؛ فساد داریم؛ تنها در هنر نیست؛ کار هنری چون لنز دارد توسط مردم بهتر دیده می شود؛ و الا یک پزشکی هم می تواند از ایران برود وکشف حجاب کند و اتفاقی هم نیوفتد؛
بحث پزشک و بازیگری که با سرمایه سینما و صدا و سیمای ایران به شهرتی رسیده، متفاوت است؛ از طرف دیگر برخی از این ها وارد مسائل سیاسی هم می شوند و به نوعی یک شبه تبدیل به کارشناس ها سیاسی می شوند...
این ضعف ماست ؛ مشکل فرهنگی ـ تاریخی ایرانی هاست که در مسائل خارج از سر رشته کاری مان صحبت می کنیم؛ یک نفر دارد جوی آب را درست می کند؛ کس دیگری دارد می رود سبزی بخرد از سر کوچه؛ اما میاد کارشناسی می کند؛ نظر می دهد؛ که آن بنده خدا چطور جوی را بکند؛ اولا متاسفانه ما افراد را به شکل صحیح در کار خودشان قرار نداده ایم در کار خود ما وقتی کسی لاستیک می فروخته تا دیروز و امروز تهیه کننده هست؛ بعد تهیه کننده حرفه ای ما در خانه نشسته؛ چه توقعی دارید؟ بازیگر مد نظر شما هم احتمالا برای این که امتیازاتی را بگیرد؛ حالا هم برای اقامتش در خارج از کشور و هم مسائل دیگر؛ شاید به این دلایل دستاویزهای این چنینی را انتخاب می کند و گرنه خیلی از هنرمندهای ما آن طرف زندگی می کنند؛ ایران می آیند؛ کار هم می کنند؛ می روند و هیچ وقت هم مشکلی نداشته اند.
این اتفاقات و حواشی در نسل شما دیده نشد؛ پدیده نو ظهوری است؛ آیا می شود این ارتباط را داد که تمام این اتفاقات به نحوه ورود این افراد بر می گردد ؟
نمی دانم؛ باید یک کارشناسی درستی انجام شود؛ یک بخشی از آن هایی که آن طرف رفتند بازیگران خوبی در ایران بودند و بنده به شخصه افسوس می خورم که چرا سینمای ما ستاره های خود را از دست می دهد؛ از طرف دیگر ما عزیزانی را می بینیم که اصلا او را به عنوان بازیگر نمی شناسیم؛ گفتم من فکر می کنم برای اقامت آن جا؛ چنین کارهایی را می کنند.
خود شما از سال 84 تا 89 در سوئد زندگی کردید؛ از فضای هنری آن کشور برای ما بگویید و آیا این حواشی را آن جا هم می دید؟
نه به این صورت؛ یک فیلم مستند هم فیلم برداری شد که من در آن حضور داشتم؛ برای شبکه چهار سوئد؛ یک کارگردان شیلیایی روی این موضوع فوکوس کرده بود که چرا از جامعه مهاجر در این کشور در جای خودشان و با توجه به تخصصشان استفاده نمی شود. این مشکل همه جا وجود دارد؛ اما آن ها می آیند کارشناسی درست می کنند؛ از من به عنوان یک بازیگر استفاده کردند و یک روز زندگی من را مستند سازی کردند که مثلا در طول روز؛ کلاس می روم؛ خرید و دوچرخه سواری می کنم؛ بعد ایراد می گرفتند که چرا اداره کار به شما پیشنهاد کار بی ربط را می دهد؟ چرا می گوید برو در مهد کودک کار کن؟ چرا نباید اداره کار این قدر قدرتمند باشد که شما را به عنوان بازیگر در جای خودتان بنشاند و بهره ببرد؛ حداقل در یک شاخه هنری استفاده کنند؛ نمونه دیگر مستند زندگی یک دکتر بود که در آن جا راننده مترو شده بود؛ آن ها دارند این موضوع را آنالیز می کنند؛ هرچند که طرف رفاه، حقوق و بیمه را دارد؛ از زندگی اش هم راضی است؛ اما چرا در جای غیر تخصصی به کار گرفته می شود برای آن ها موضوع مهمی است.
شما از آن دست بازیگرانی هستید که از تلویزیون وارد سینما شدید؛ آیا این سخت نبود که وارد یک فضای پر طمطراق تر می شدید؟
خیر؛ دهه ما اصلا این قدر آدم ها دنبال حاشیه نبودند؛ پایه کار من بیشتر تلویزیون بود و الآن هم که بیشتر تله فیلم مد شده است؛ نسلی که آن دوره بودیم انگار یه جور دیگری بود؛ هنوز از نسل من افرادی هستند که وقتی نقشی بهشان پیشنهاد می شود؛ می گویند فرد بهتری برای این نقش وجود دارد؛ ما برای یکی، دو روز کار اضافه اصلا رویمان نمی شدحقی را طلب کنیم؛ هنوز هم همین هستم؛ ولی الآن سر یک پروژه ای می شنوم و می بینم؛ بازیگری که اصلا یک ششم سابقه و تجربه من را هم ندارد؛ کار را خوابانده است؛ چرا چون قرار داد من تمام شده و برای یک روز یا دو روز اضافه باید قرار داد جدیدی بسته شود؛ ما هنر را پاس می داشتیم و خیلی وارد این جوانب نمی شدیم؛ هنوز هم بعد از فیلم برداری از تک تک همکاران تشکر می کنم؛ از آبدارچی کار تا کارگردان و تهیه کننده؛ اعتقادم این است که همه عوامل کار می کنند تا من و امثال من جلوی دوربین باشیم و دیده شویم؛ برخی از این افراد غیر حرفه ای آن چنان غرق در جو بازیگری هستند که برترین بازیگران دنیا هم این طور رفتار نمی کنند.
شما در یک انجمن صنفی هم فعالیت دارید؟ درست است؟
بله؛ انجمن صنفی بازیگران ایران به ریاست استاد جمشید مشایخی هست که الآن حول و حوش چهارده، پانزده سال؛ شاید هم بیشتر این انجمن فعالیت می کند؛ من به عنوان بازرس انجمن فعال هستم؛ در حال حاظر ما زیر گروه وزارت کار هستیم و سعیمان بر آن است که زیر گروه وزارت ارشاد هم قرار بگیریم؛ هدف از تاسیس این کار حضور افرادی است که در خانه سینما قبول نشده اند؛ کما این که خود من هم عضو خانه سینما بودم و وقتی که برای تمدید کارتم مراجعه کردم؛ گفتند که باید کار جدید سینمایی را بیاورید؛ کارت شما بعد از هفت، هشت سال تمدید نمی شود؛ اکثر افراد این انجمن کسانی هستند که آن جا پذیرفته نشده اند؛ تفکر و ترجیح خانه سینمایی ها با بچه هایی است که فقط در سینما کار می کنند؛ اما سوال بی پاسخ من از آن ها این بود که مثلا در جایگاه نورپردازی، گریم و فیلم بردار شاید بتوانید یک خطی بکشید که این کار سینما است و این تلویزیون؛ تئاتر هم که اصلا مقوله جداگانه ای دارد؛ در تلویزیون و سینما، شاید سایز و مدیوم متفاوت باشد؛ همان طور که سایز مخاطب متفاوت است؛ تعداد بینندگان پر شماری که تلویزیون دارد؛ قطعا سینما ندارد؛ اما در جایگاه بازیگر، فکر می کنم تفاوتی وجود ندارد؛ که در چه مدیومی کار می کنید.
چطور بین حس و کار بازیگر تلویزیون و سینما تفاوت قائلند؟ ما و بچه های صنف خیلی مشکلات داریم؛ خواهش من این است که خانه سینمایی ها در اساس نامه کمی تجدید نظر کنند؛ ما در انجمن خود می گوییم که اگر بازیگری 5 تله فیلم بازی کرده است برای ما قابل قبول است؛ یا هر دو قسمت سریال، معادل یک تله فیلم می شود؛ بنابر این کار را برای بچه ها سهل تر کردیم؛ زمانی که در خانه سینما بودیم دریغ از یک متر موکت که به ما بدهند؛ فقط هر سال می رفتیم شارژ سالیانه را پرداخت می کردیم و فقط دلمان خوش بود که می گفتیم عضو یک صنفی هستیم؛ به امید این که یک جایی از حق و حقوق ما دفاع کند وارد شدیم اما دریغ از هیچ حمایتی؛ آن ها می توانند بگویند؛ آقای تهیه کننده، شما باید از بچه های این صنف بازیگرانت را انتخاب کنی؛ حتی این اتفاق هم برای ما نیافتاد؛ اما حداقل امید برای بچه ها بود؛ جدای از آن هایی که در چشم هستند؛ اما مثل این که خانه سینمایی ها نمی خواهند اساس نامه را تغییر دهند و با همین منوال ادامه می دهند؛ ولی انجمن ما تغییرات اساس نامه ای که ارشاد خواسته است را اعمال می کند و امیدوارم به زودی زیر گروه ارشاد قرار بگیریم که اگر این اتفاق بیافتد معضلات خیلی از بچه های پیشکسوت و آن هایی که بیمه ندارند و احیانا درگیر مسائل دیگری هستند؛ امتیازاتی دریافت کنند؛ این آرزوی قلبی من است.
زندگی به عنوان هنرمند در معرض دید چقدر سخت است؟ حفظ حریم خصوصی کار هنرمند را سخت نمی کند؟
هم بله؛ هم خیر؛ من از معدود بازیگرانی هستم که هفتاد در صد وقتم را برای مردم می گذارم؛ هیچ وقت آرزوی این را نداشته ام که شهرت پیدا کنم؛ از خدا خواستم که محبوب باشم و شکر می کنم که محبوب هستم؛ با این که کم کار هم شده ام ولی مردم مرا می شناسند؛ دوستم دارند و خیلی جاها مرا وارد حریم خصوصیشان می کنند و از من می خواهند که برایشان خواستگاری بروم و اگر مشکل خانوادگی دارند من بروم و برایشان حلشان کنم؛ خیلی برایم جالب است که من را امین خودشان می دانند و وقتی که مرا مقایسه می کنند با دیگران می گویند ما فلانی را هم دیده ایم؛ سلام کردیم و رویش را برگردانده؛ فکر کرده چه کسی است؟ من این را آویزه گوشم کردم که اگر هنرمند هستم به قضاوت مردم؛ این را مردم به من دادند؛ وظیفه اخلاقی دارم که برایشان وقت بگذارم؛ اما از یک طرف دیگری من به عنوان هنرمند، یک آدم هستم؛ من هم می خواهم ورزش کنم؛ پیاده روی کنم؛ در مجالس خانوادگی عکس بگیرم؛ این خیلی بد است که سوء استفاده شود؛ متاسفانه به ما خیلی بد، فرهنگ را توضیح می دهند و توجیه مان می کنند؛ مثلا اگر این عینک آفتابی هست؛ فقط برای زمانی است که آفتاب به چشممان می خورد؛ نه برای یک مهمانی که نیازی نیست از عینک آفتابی استفاده کنید؛ شبکه های اجتماعی و اینترنت و غیره و ذالک هم به همین منوال، باید بلد باشیم که چطور و کجا از آن استفاده کنیم؛ ما این را یاد نگرفتیم؛ خود همکاران من بعضا به این شایعات دامن می زنند؛ مردم از خود من بارها سوال می کنند که فلانی معتاد است؟ فلانی طلاق گرفته؟ آقا کارت را بکن؛ به شما چه ارتباطی دارد؟
چرا این فضا جا افتاده که هنرمندان معتاد شده اند و طلاق گرفته و همین موضوع بحث روز می شود؟
فقط چون جلوی لنزیم؛ عواطف بالا و حساسیت روحی که باعث می شود کار هنری کنیم؛ نباید سبب شود که به این دلیل هنرمند را زیر ذره بین بگذارند؛ می گویند فلان بازیگر طلاق گرفت؛ مگر آدم ها دیگر طلاق نمی گیرند؟ شما تشریف ببرید دادگاه خانواده ببینید در طول روز چند نفر طلاق می گیرند؛ اگر یک هنرمند به هر دلیلی در زندگی شخصی موفق نبوده و طلاق گرفته است؛ آیا این اتفاق خاصی است؟ این فقط مربوط به طلاق نیست؛ من ورزش هم که می کنم برخی ها با تعجب می گویند: مگر بازیگرها هم ورزش می کنند؟
حرف دیگری باقی مانده است؟
والله من که همش غر زدم در این گفتگو؛ قلبا دوست دارم که جوانان وارد این کار شوند؛ باز هم خواهشم این است که اول خوب تحقیق کنند درباره این کار؛ شوخی بردار نیست؛ عشق است و باید در این راه بسوزی تا موفق شوی؛ بعد از آن حواس خود را جمع کنند که مورد سوء استفاده قرار نگیرند که بعدا برای خودشان طبعات روحی و روانی داشته باشند و یک بار دیگر خواهسش میکنم از خانه سینما و خصوصا بخش بازیگری اش که مرور تازه ای روی اساس نامه خود داشته باشند؛ شاید بشود که همکاری های جانبی با بچه های صنف بازیگران داشته باشند که حداقل در یکی از این دو صنف، بچه ها زیر گروه قرار بگیرند و مشکلاتشان کمتر شود؛ جالب این جاست که خیلی از افرادی که الآن در خانه سینما هستند چندین سال است که فعالیت سینمایی نداشته اند پس چطور کارت ان ها تمدید می شود؛ ای کاش همه را به یک چشم نگاه کنند.
اخبار فرهنگی - دانا
,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,ساناز سماواتی سکوت خود را شکست: برای بازی در سینما باید مهمانی شبانه بگیریم! ,
منبع : http://takeineh.ir/
,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,
مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق
«مینیونها» بدون شک یکی از موفقترین انیمیشنهای امسال بود که با غوغایش در گیشهها، تبدیل به دومین انیمیشن پر فروش تاریخ شد. اینبار در گیشه نگاهی به نقاط ضعف و قوت این انیمیشن انداختهایم.
نظر منتقدان خارجی
کِنِث توران از لسآنجلس تایمز که فیلم را دوست داشته در نقدش میآورد: «مینیونها تکتک ثانیهها و لحظاتش را با یک فلسفهی مشخص به مخاطب ارائه میکند: نشاندن لبخند بر لب بیننده و نگهداشتن آن تا پایان. این روزها، لذت تماشای این انیمیشن دقیقا به مانند نوشابهی گازدار خنکی است که در یک بعد از ظهر داغ، سر بکشید». وی به مینیونها نمرهی ۸ از ۱۰ را اعطا کرده است.
مانولا دارگیس که به مینیونها نمرهی ۷ از ۱۰ را داده، در نیویورک تایمز مینویسد: «خبر خوب این است که مینیونها یکی از انیمیشنهایی است که برای مخاطبان بیشتری ساخته شده و با هرج و مرجهای جذاب خود، تعداد بیشتری از بینندگان را جذب خود میکند.
( البته به لحاظ استراتژیک باید گفت لذت کامل مینیونها را در حالتی میبرید که قبل از پایان فیلم از خنده غش نکرده باشید).
مینیونها حقیقتا بنیانی بیمعنی و مضحک دارد و باید مثل یکی از سربازهای جنگهای صلیبی سخت و بیروح باشد اما لباسی که کارگردانهایش(یعنی پیر کافین و کایل بالدا) بر تن این انیمیشن کردهاند، نتیجه را تبدیل به چیزی کاملا متفاوت کرده که حقیقتا در نوع خود بینظیر است.
امتیاز »مینیونها» در سایت متاکریتیک برابر با ۵۶ است.
وقتی که کمپانی یونیورسال رسما اعلام کرد که قصد ساخت انیمیشنی با محوریت مینیونها را دارد، بدون هیچ شکی نتیجه را چیزی دوستداشتنی میدانستم و به همین دلیل هرگز از موفقیتهای این انیمیشن روان و جذاب متعجب نشدم.
اما بازهم وقتی در مقابل آن نشستم و به تماشایش پرداختم، با چیزی فراتر از انتظارم رو به رو شدم و خیلی بیشتر از آنچه فکر میکردم مست چرخدندههای غیرقابل ایستادنِ روایتِ بامزهاش گشتم.
«مینیونها» به حدی ساده و در عین حال زیبا است که میتواند در ۹۰ دقیقهای که دارد مخاطبش را از هر فکر و ناراحتی خلاص کند و در تکتک ثانیهها لبخند را بر لب وی بنشاند.
همانگونه که از یونیورسال انتظار داشتیم، مینیونها به مانند قسمت اول و دوم «من نفرتانگیز» داستانی روان و ساده را یدک میکشد، اما همین قصهی بدون پیچیدگی را آنقدر پر تلاطم و بامزه روایت میکند که برخلاف انتظارتان، درگیر ماجراهای این موجوداتِ زردِ کوچک و خاص شده و برای آنها و اهدافشان ارزش قائل میشوید.
سرنوشت و اتفاقاتی که در آینده برایشان رخ میدهد برایتان مهم است و در عین این که تمام دقایق فیلم چیزی شبیه به یک شوخی خندهدار به نظر میرسد، خیلی مواقع دغدغههایشان را جدی میگیرید!
البته این وسط یک اتفاق خیلی بد هم روی داده است.
داستان مینیونها حقیقتا بارها احمقانهتر و بیخاصیتتر از ماجراهای «من نفرتانگیز» جلوه کرده و انگار هدفی به جز نشاندن این موجودات بامزه جلوی دوربین نداشته و ندارد.
مینیونها ثانیه به ثانیهاش را بر اساس شخصیتهایش چیده و هیچوقت از ابزار «داستانپردازی بینظیر» برای افزودن بر جذابیت خود بهره نمیبرد اما نوع قصهگویی این داستان به شکلی است که در آن برخی ماجراها ناخواسته جدی میشوند و اهمیت پیدا میکنند.
قصه در نقطهی اول از چیزی بیشتر از«سه تا مینیون و یک زن خلافکار عجیب و غریب» تشکیل نشده است اما در ادامه تصویرسازیهایش را آنقدر خوب به سرانجام میرساند که روایت قصهی سادهاش، مهم، تاثیرگذار و حتی در ابعادی معنادار به نظر میرسد.
هرچند، در اغلب دقایق اینگونه نیست و مینیونها در اغلب سکانسهایش هدفهای سادهتری را دنبال میکند.
اینجا با موجوداتی رو به رو میشوید که در عین سادگی و بچگانه بودنشان، خیلی محکم قصهشان را روایت میکنند. قصهای که به تنهایی بیمعنی و احمقانه است و فقط با وجود آنها معنی میگیرد.
قصهای که هیچ ارزشی برای مخاطب بزرگسال ندارد و صرفا کودکان را راضی میکند. در حقیقت، فیلمنامهی اثر به معنی واقعی کلمه پوچ و خالی از جذابیت است و برخلاف انیمیشن محبوب دیگر این روزها یعنی «پشت و رو» در هیچ نقطهای مخاطب عام را جذب خود نمیکند اما همانگونه که گفتم، شکل روایت مینیونها به گونهای است که اصلا این وسط کسی حواسش به داستان نباشد و همه دنبال دیدن شوخیهای بیشتر از مینیونهای قصه باشند.
داستان از آغاز حیات بر روی کرهی زمین آغاز میشود و در سال ۱۹۶۸ وارد بخش اصلی خود میگردد. سکانسهای ابتدایی فیلم به سبب زیبایی و تفاوتشان با یکدیگر، در جذب مخاطب موفقند اما متاسفانه به خاطر دیده شده تکتک آنها در تریلرهای پیش از اکران، رسما تکراری هستند و چیز خاصی ارائه نمیکنند.
در ادامهی ماجرا، مینیونها که از نداشتن رئیسی بد طینت و پست ناراحتند، زندگی خود را در اوج بیهیجانی میگذرانند و از لحظه به لحظه آن متنفر هستند.
در این بین، یکی از این موجودات زرد(که گویا کمی از مابقی عاقلتر است) دست به کار میشود و همراه با دو مینیون دیگر یعنی باب و استوارت(که برخلاف او در ابعادی غیرقابل باور احمق هستند) سفری طولانی را برای یافتن یک وحشی بیصفت دیگر آغاز میکنند.
در ادامهی راه، آنها در یک اتفاق تصادفی و جالب به خدمت اسکارلت شرور در میآیند و تصمیم به دزدیدن تاج ملکهی انگلستان میگیرند.
بله، این تمام قصهای است که مینیونها دارد. داستانی ابتدایی و کودکانه که فقط به درد کودکان زیر ۷ سال میخورد و در هیچ نقطهای فراتر از آن نیست و این ثابت میکند که مینیونها یک اثر صرفا تجاری است که تا جای ممکن از اضافهگویی و تلاش برای بهتر بودن پرهیز کرده است.
فیلم برای بچهها در نقطهی انتهایی بینظیر بودن قرار گرفته اما برای بزرگسالان حقیقتا در نقاطی آزاردهنده به نظر میرسد. فیلم واضحا در شخصیتپردازی ضعیف و پر عیب است و این یکی از آن موضوعاتی است که برخی دقایق حقیقتا روی اعصاب بیننده میرود.
البته، بزرگترین نقص شخصیتی حاضر در مینیونها یعنی اسکارلت شرور، به خاطر صداگذاری قابل باور ساندرا بولاک قابل تحملتر شده است اما باز هم اصل صورت مسئله را پاک نمیکند.
شاید از خود بپرسید با این اوصاف پس چرا مینیونها تا این حد عالی از آب در آمده است و با این که فقط روی این موجودات زرد مانور داده، کودک و بزرگسال را مجذوب خود کرده است؟
موضوع سر این است که در «مینیونها» با سکانسهایی رو به رو میشوید که خیلی بیشتر از آنچه انتظار دارید شما را میخندانند و به عمق خود فرو میبرند و باور کنید این خنداندن بیچون و چرای مخاطب به حدی تاثیرگذار است که تمام آن مشکلات قبلی فراموش میشوند.
اصلا داستان و قصه و شخصیتپردازی احمقانهی اسکارلت و همسرش را رها کنید. در یکی از شاتها، سه مینیون اصلی قصه یعنی باب، استوارت و کوین به مسیر رو به روی خود خیره میشوند و در زمانی که یکی را ترس و یکی را امید فرا گرفته، سومی با لبخند و خوشحالی یک موز را از جیب بغلش بیرون میکشد و با لبخندی دیوانهکننده به آن مینگرد.
باور کنید اگر سنگدلترین و محکمترین انسان روی زمین هم باشید، نخندیدن و لذت نبردن از این سکانس غیرممکنترین کار دنیا به نظر میرسد. تازه این را به علاوه صد شات دیدنی و خندهدار دیگر کنید که دریابید در مینیونها قرار است با چه جذابیت غیرقابل انکاری رو به رو شوید. اصلا نکتهی مینیونها همین است.
قصه ساده است، روایت فقط به خاطر این موجودات زرد بامزه جذاب است، شخصیتپردازی انسانهای حاضر در فیلم بچگانه و احمقانه است، اما در پایان این ۹۰ دقیقه مخاطب بدون شک میگوید که مینیونها فوقالعاده است! و این معجزهای است که فقط به خاطر خودِ خودِ مینیونها صورت گرفته است.
برخلاف جریان اصلی فیلم( که بیمحتوا و صرفا برای نشان دادن مینیونها جلو میرود) تک سکانسهای جدیتر و بزرگسالانهای نیز در این انیمیشن به چشم میخورد.
به طور مثال، در یکی از دقایق فیلم که مربوط به سخنرانی یکی از مینیونها یعنی باب برای مردم است، سازندگان خیلی راحت طعنهای به نحوهی تبعیت مردم از نظامهای حکومتی میزنند و حتی بیمعنی بودن سخنان بسیاری از بزرگان کنترلکنندهی کشورها را به سادگی تصویر میکند، آن هم در دوربینی که انتظار داریم چیزی جز شوخیهای بیمعنی نشانمان ندهد!
در ابتدا فکر میکردم که این شاتهای نسبتا بیربط به خط روایت اصلی داستان، بیشتر هجو و اضافه باشند تا تاثیرگذار اما در ادامه، وقتی که با آنها مواجه شدم، حسی کاملا متفاوت داشتم و برعکس انتظارم از آنها نهایت لذت را بردم.
این سکانسهای خوب، نه تنها آزاردهنده نیستند بلکه باعث میشوند لحظههای آبروبری چون بزرگ شدن کوین و مبارزهاش با اسکارلت را فراموش کنیم و حداقل از این یک ذره هوشمندی سازندگان در خلق رویدادها هم که شده راضی باشیم.
برعکس بخشهایی همچون فیلمنامه و شخصیتپردازی، مینیونها در بخشهای فنی چیزی نزدیک به خارقالعاده است. دنیای ساخته شده برای انیمیشن و محیطهای مختلفی که مینیونها برای پیشبرد ماجراهایشان در آنها قدم میگذارند به حدی زیاد و پرجزئیات هستند که انتظارش را ندارید.
محیطسازی و خلق دنیای صورت گرفته در این انیمیشن، آنقدر عالی است که در تکتک لحظات خود را همراه با شخصیتهای قصه احساس میکنید و دقیقا به مانند آنها وارد غارهای یخی و مکانهای ممنوعه و اتاق پادشاه انگلیس میشوید.
به این جذابیتها، موسیقی فیلم را هم اضافه کنید؛ تنها فاکتور این اثر که مثل مابقی نیست و اتفاقا فقط مخصوص بزرگسالان ساخته شده است.
اینجا خبر از آن آهنگهایی نیست که سادهترین و کوچکترین بچههای جامعهی امروز هم آنها را میشناسند و بیشتر ترکهایی که میشنوید جدی و قابل قبول به نظر میرسند.
البته یکی از نکات مثبت مینیونها این است که همین جریانهای متفاوت با روایت اصلی را نیز طوری در فیلم جا داده که مخاطب اصلی(یعنی کودکان) اذیت نشوند.
به جرات میتوان گفت که مینیونها یکی از آن فیلمهای محدودی است که در عین داشتن چندین و چند عیب نابخشودنی، در ابعادی غیرقابل باور جذاب و دوستداشتنی به نظر میرسند.
مینیونها داستان ضعیفی دارد و شخصیتهایش اغلبا مقوایی و بیمعنی هستند. در بخشهای فنی عالی است اما در فیلمنامه، قصهای مناسب کودکان زیر ۷ سال را روایت میکند.
برخلاف رقیبش یعنی »پشت و رو» پر از ویژگیهای بینظیر نیست و نکات خارقالعادهای را یدک نمیکشد اما در راس خود، موجودات زرد و دیوانهواری دارد که مابقی چیزها را بیمعنی میکنند.
شاید مینیونها عیبهای بسیاری را یدک بکشد اما در هیچ لحظهای برای خنداندن بیپایان مخاطبش شکست نمیخورد و در هیچ نقطهای توجه شما را به نکات منفی خود معطوف نمیکند.
فرقی نمیکند چه سنی دارید، فرقی نمیکند چهقدر ریزبین هستید و چهقدر به جزئیات و اشکالات توجه میکنید، اصلا اینها را به کل فراموش کنید!
اگر میخواهید ۹۰ دقیقهی شاد و دوستداشتنی را بگذرانید و بارها از اعماق وجود بخندید، مینیونها دقیقا همان چیزی است که این روزها به دنبالش میگردید.
اخبار فرهنگی - زومجی
,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,مینیون ها، موجودات دوست داشتنی احمق ,
منبع : http://takeineh.ir/
,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,
محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟!
مهراوه شریفینیا بازیگر مطرحی است اما یک پرسپولیسی دو آتیشه هم به حساب میآید. او دختر محمدرضا شریفینیاست؛ کسی که استقلالی است! مهراوه یک بار در مصاحبهای جالب گفت: «با پدرم سر استقلال و پرسپولیس خیلی کری داریم.» این جمله بهانهای بود برای صحبتهای فوتبالی با محمدرضا شریفینیا؛ مردی که سینمای یکنفره برازنده اوست. این همهکاره مطرح در سینما که برای یک گفتوگوی سینمایی همراه کارگردان و بازیگر سریال معمای شاه به مؤسسه خبر آمده بود، با رویی باز به سؤالات فوتبالی ما هم پاسخ داد تا گفتوگویی جذاب داشته باشیم. شریفینیا برای پرسپولیسیها به شدت کریخوانی کرد.
آقای شریفینیا شما استقلالی هستید؟
من درباره فوتبال فعلاً حرف نمیزنم (خنده).
ولی شما فوتبالی هستید و این را حتی دخترتان هم گفته است.
بله، من به فوتبال علاقه دارم. یک آدم ورزشی هستم.
دخترتان مهراوه شریفینیا در یک مصاحبه گفته بود با پدرم که استقلالی است خیلی کری دارم.
دقیقاً. من و مهراوه سر استقلال و پرسپولیس خیلی با هم کری داریم. بازیهای دربی را تماشا میکنیم و کلی برای همدیگر کری میخوانیم.
واقعاً؟ پس اهل کریخوانی هستید.
مگر پرسپولیسی دیگر وجود دارد که بخواهم برایش کری بخوانم؟ (خنده)
آقا خیلی استقلالی هستید. دربی آخر را تماشا کردید؟
بله، بازی خیلی قشنگی بود. واقعاً از دیدن این مسابقه لذت بردم.
جوکهای بعد از بازی هم به دستتان رسید؟
بله، جوکها را خواندم. فهمیدم که برای پرسپولیسیها افتخار بوده که به استقلال در دقیقه آخر گل بزنند. ببینید مساوی جلوی تیم ما چقدر برایشان مهم بود که اینقدر خوشحال بودند و کلی برای این بازی جوک ساختند. برایشان افتخار بود که یک مساوی از ما بگیرند. همین که دقیقه 90 و خردهای گل زدند و اینقدر خوشحال بودند، خودش گویای همه چیز است. انگار آرزو داشتند با استقلال مساوی کنند و شانس آوردند نباختند.
البته پرسپولیسیها میگویند استقلال خوششانس بود.
نه اصلاً اینطوری نیست. استقلال اگر خوششانس بود که بازی را میبرد. با فضایی که به وجود آمد مشخص بود پرسپولیسیها آرزو داشتند مساوی بگیرند.
میگویند آقای احمدینژاد رئیسجمهور قبلی هم استقلالی شدید بودند، درست است؟
من خبر ندارم.
شما با استقلالیها ارتباط دارید؟
نه، ارتباط خاصی با استقلالیها ندارم.
از قدیمیها چطور؟
نه.
به فرهاد مجیدی علاقهای دارید؟
دیگر خیلی بحث حاشیه نکنیم. من نتایج را پیگیری میکنم و به فرد خاصی علاقهای ندارم.
ولی به علی پروین که پرسپولیسی است، خیلی علاقه دارید.
(خنده) بله، علیآقا که یک آدم ویژه است. من واقعاً او را دوست دارم.
پروین سلطان پرسپولیسیهاست و شما هم که استقلالی هستید. شما تهیهکننده فیلم سلطان بودید و با علیآقا کار کردید. برای او کری هم میخواندید؟
اوه، بله. (خنده) روز اول که علی پروین را دیدم، گفتم من استقلالی هستم و کمی کری خواندم. با خنده گفت جمع کن بابا. اینجا از این حرفها نداریم (خنده).
شما قبلاً بازیهای علیآقا را در استادیوم دیده بودید؟
بله، من در ورزشگاه چند باری بازیهایش را دیدم.
مگر استقلالی نبودید؟ چرا بازیهای پروین را نگاه میکردید؟
ربطی ندارد. وارد حاشیه نشوید. من گاهی به استادیوم میرفتم. برای تماشای بازیهای تیمملی هم میرفتم. علی پروین که فقط در پرسپولیس بازی نمیکرد. من به فوتبال زیبا علاقه دارم.
قبول دارید جایگاه شما در سینما با جایگاهی که پروین در فوتبال دارد، بیشباهت نیست؟
نمیدانم. جایگاه پروین در فوتبال ایران یک جایگاه خاص است.
جایگاه شما هم در سینما خاص است.
نمیدانم، شاید اینطور باشد که شما میگویید.
کار با علیآقا چطور بود؟
علی پروین چکیده فوتبال ایران است. اگر بخواهیم تمام فوتبال ایران را خلاصه کنیم، به علی پروین میرسیم. او چکیده و خلاصه فوتبال ایران به حساب میآید. عصاره فوتبال ماست.
از این نظر پرسیدیم که علیآقا به دوربین خیلی حساس است. حتی به ضبط شدن صدایش. با این ویژگیها کار کردن با او سخت نبود؟
نه اتفاقاً کار با علی پروین فوقالعاده بود. تجربه خیلی خوبی به دست آوردم ولی واقعاً من ندیدم که او از دوربین فراری باشد و انصافاً همهجوره با ما همکاری کرد.
شاید علیآقا نبود، وارد پروژه نمیشدید؛ درست است؟
نمیدانم؛ شاید ولی به هر حال حضور علی پروین هم تأثیر زیادی داشت چون من به او علاقه زیادی دارم. اگر توانستید فیلم را حتماً ببینید و خودتان متوجه خواهید شد که فضای فیلم چطور بوده.
شما خیلی فوتبالی بودید و ما خبر نداشتیم. البته از فیلم اخراجیها فهمیدیم که فوتبالی هستید. حتی یک جمله طنز در فیلم داشتید که گفتید من خودم پست هاچبک (هافبک) بازی میکنم.
(خنده) ببین من با ورزش بیگانه نیستم. نمیدانم خبر دارید یا نه ولی من لیسانس تربیت بدنیام را قبل از انقلاب گرفتم. حالا بعد از آن در دو رشته فرعی دیگر هم مدرک گرفتم. یعنی از اول ورزشی بودم. بعد از اینکه دستگیر شدم و به زندان رفتم، دیگر نتوانستم به ورزش ادامه دهم.
دستگیر؟ در شلوغیهای انقلاب؟
بله، به خاطر حضور در تظاهرات دستگیر شدم و مدتی زندانی بودم ولی من قبل از آن در رشتههای شنا و بسکتبال فعالیت میکردم ولی بعد از دستگیری دیگر نتوانستم. الان هم که سالها گذشته و بیشتر در حد گرم کردن هستم. یعنی نرمش میکنم (خنده).
فوتبال هم بازی میکردید؟
بله، مثل همه فوتبال بازی میکردم ولی دیگر ما سمت سینما کشیدیم و راهمان عوض شد.
شما بازیهای تیمملی را دنبال میکنید؟
بله، تا جایی که بتوانم بازیها را میبینم.
مثلاً خبر دارید آخرین بازی تیمملی چه شد؟
نه ولی میدانم هفته قبل بازی داشتیم.
3 بر یک ترکمنستان را در تهران بردیم.
پس تیمملی از گروه خود صعود کرده است. امروز هم مثل اینکه بازی داریم.
بله، با گوام.
این بازی را هم انشاءا... میبریم و به عنوان تیم اول گروه صعود میکنیم.
نظرتان درباره کارلوس کروش چیست؟
من کارلوس کروش را دوست دارم. به کار این مربی خیلی علاقهمندم.
چرا؟ دلیل خاصی دارد؟
سیاست کاریاش را دوست دارم. شکل کارش را میپسندم. او مربی خیلی خوبی است.
البته منتقدانی هم دارد. او مهدی رحمتی گلر استقلال را از تیمملی کنار گذاشت. هنوز هم بعضیها در این زمینه منتقد کروش هستند.
مهدی رحمتی الان بهترین گلر ایران است ولی کروش تشخیص داده که او در تیمملی نباشد. من زیاد در جریان نیستم که چه اتفاقی افتاده و باید در این باره از خود کروش بپرسیم.
ماجرا این بود که رحمتی از تیمملی موقتاً خداحافظی کرد و کروش هم گفت به سلامت. در واقع او میخواست با بازیکنسالاری مبارزه کند.
میدانید کروش خارجی است و از بیرون آمده است. او خیلی با اخلاق ما آشنا نیست. به قول معروف با پارتیبازیهای فوتبال ایران آشنا نیست. او چون از فرهنگ دیگری آمده، پارتیبازی نمیکند ولی واقعاً من در جریان نیستم که چه اتفاقی افتاده است.
خیلیها میگویند او ایرانی شده است. مثلاً مشتی که برای سرمربی کرهجنوبی در آن مسابقه به یاد ماندنی نشان داد.
آن بازی ایران و کره را دیدم و واقعاً حس خوبی داشتم. خیلی برد شیرینی بود ولی فکر کنم اوج بازی تیمملی با آرژانتین بود و در جام جهانی.
بله، شما در جامجهانی حضور داشتید.
فکر کنم با توجه به سابقهای که وجود داشت، محق بودم که این سفر را بروم. سفری خوب و به یادماندنی داشتیم. هیچوقت آن سفر از یادم نمیرود. به جرأت میتوانم بگویم بازی ایران و آرژانتین بهترین مسابقهای بود که در عمرم در ورزشگاه دیدم. من بازیهای زیادی را به ورزشگاه رفتهام ولی آن مسابقه چیز دیگری بود. حیف شد که بازی را باختیم و مسی آن را گل را زد.
جو ورزشگاه آن روز فوقالعاده بود.
بله، همه طرفدار آرژانتین بودند و تعداد ایرانیها بسیار کمتر بود ولی در دقایقی که تیمملی حمله میکرد آنها سکوت کرده بودند و صدایشان درنمیآمد. واقعاً مسابقهای به یاد ماندنی بود و خوشحالم که آن مسابقه را از در ورزشگاه از نزدیک تماشا کردم.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
خواهش میکنم ولی گفته بودم درباره فوتبال حرف نمیزنم (خنده).
اخبار فرهنگی - خبر ورزشی
,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,محمدرضا شریفینیا: مگر پرسپولیس دیگر وجود دارد که برایشان کری بخوانم؟! ,
منبع : http://takeineh.ir/